معنی کم بین - جستجوی لغت در جدول جو

کم بین

فرهنگ گویش مازندرانی

کم بیش

مخفف کم و بیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، نقیر و قطمیر، کمابیش، تقریباً

فرهنگ فارسی عمید

هم دین

دو یا چند تن که دارای یک کیش و آیین باشند، هم کیش

فرهنگ فارسی عمید

کاربین

کاربیننده، کارشناس، کاردان، ماهر، برای مثال شکر ایزد را که ما را خسرویی ست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی - ۲۶۳)

فرهنگ فارسی عمید

کج بیل

بیل سر کج برای کندن چاه یا هموار کردن زمین

فرهنگ فارسی عمید

کج بین

لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
آنکه به جنبه های منفی چیزی توجه می کند، بد اندیش

فرهنگ فارسی عمید

کف بین

آنکه از دیدن خط های کف دست کسی از وضع و حال و آیندۀ او خبر می دهد

فرهنگ فارسی عمید

کج بین

(پَ / پِ کَ کُ نَنْ دَ / دِ)

که کج بیند. احول. لوچ. کاج. (ناظم الاطباء) ، آنکه خطا بیند. کسی که به خطا نگرد. (فرهنگ فارسی معین) :
نیست کج بین را ز ناز آن بهشتی رو خبر
ورنه هر چین جبین آغوش حوردیگرست.
صائب (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

کت بین

(پَ / پِ دِهْ)

شانه بین. کتاف. (ناظم الاطباء). آنکه با نگاه کردن به کت گوسفند سرگذشت گوید. آنکه از خطوط استخوان کت گوسفند از طالع کسان خبر دهد. آنکه از خطوط استخوان شانۀ گوسفند (پاروی گوسفند) فال گوید. (یادداشت مؤلف). رجوع به شانه بین شود

لغت نامه دهخدا

کف بین

(تَ زَ)

کف بیننده. آنکه از روی خطوط کف دست کسان اخلاق آنان را بازگوید و از گذشته و آیندۀ ایشان خبر دهد. (فرهنگ فارسی معین)

لغت نامه دهخدا

کاتبین

جمع کاتب، نویساران جمع کاتب درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)

معنی کم بین - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما